راه انحرافی دنیا جای زیبایی برای ماندن نیست. چهار شنبه 13 ارديبهشت 1391برچسب:عفاف و حجاب, :: 6:41 :: نويسنده : مبهم
گفتم : وجدان
گفت يادش بخير.
گفتم : غيرت
گفت تاريخش گذشت.
گفتم : حجاب
گفت : چرا ؟
بعد از سلام و احوال پرسي گفتم :چه خوب بود اگر يک سري به وجدان ميزدم
گفت چي شده ياد وجدان افتادي ؟
_ راستش علت اين همه جنايت ها و بد حجابي ها بي وجدانيه . آهي کشيدم
و گفتم :
هرشاخه که از باغ آرد سر
در ميوه ي آن طمع کند رهگزر
بي حجاب يا بد حجاب شاخه بيرون از حصار باغ است که طمع هر رهگزر است و هر عابري
را به سمت خودش جلب مي کند. عاقلانه نيست که انسان براي لذت ديگران
عذاب الهي را براي خودش بخره
سلامتی رفیقی که تو رفاقت کم نزاشت ولی کم برداشت تا رفیقش کم نیاره
.
.
.
سلامتی مداد پاک کن که به خاطر اشتباه دیگران خودشو کوچیک میکنه . . .
.
.
.
به سلامتی اون دلی که هزار بار شکست ولی هنوزم شکستن بلد نیست . . .
.
.
.
به سلامتی اونایی که تو اوج سختی ها و مشکلات
به جای اینکه تَرکمون کنن درکمون می کنن . . .
.
.
.
سلامتی اونایی که
درد دل همه رو گوش میدن
اما معلوم نیس خودشون کجا درد دل میکنن . . .
.
.
.
به سلامتی اون رفتگری که تو این هوا داره به عشق زن بچش
کوچه و خیابون رو جارو میزنه که یه لقمه نون حلال در بیاره . . .
.
.
.
سلامتی اونایی که تو این هوای دو نفره با تنهاییشون قدم میزنن . . .
.
.
.
به سلامتی اونهائی که دوست دارم رو درک می کنند
و اونو به حساب کمبودهات نمی ذارن . . .
.
.
.
به سلامتی اونی که باخت تا رفیقش برنده باشه . . .
.
.
.
به سلامتی همه باباهایی که
رمز تموم کارتهای بانکیشون شماره شناسنامشونه !
.
.
.
به سلامتی کسی که هنوز دوسش داری
ولی دیگه مال تو نیست . . .
.
.
.
سلامتی مادر
که وقتی غذا سر سفره کم بیاد
اولین کسی که از اون غذا دوس نداره خودشه . . .
.
.
.
به سلامتی همه اونایی که خطشون اعتباریه ولی معرفتشون دایمیه!
.
.
.
به سلامتی اونایی که به پدر و مادرشون احترام میذارن و میدونن تو خونه ای که
بزرگترها کوچک شوند؛ کوچکترها هرگز بزرگ نمیشوند . . .
.
.
.
به سلامتی مادر که بخاطر ما هیکلش به هم خورد !
.
.
.
به سلامتی کسی که دید تو تاکسی بغلیش پول نداره
به راننده گفت :پول خورد ندارم مال همه رو حساب کن….!
.
.
.
به سلامتی بیل!
که هرچه قدر بره تو خاک، بازم برّاقتر میشه . . .
.
.
.
به سلامتی سیم خاردار!
که پشت و رو نداره
.
.
.
به سلامتی اونی که بیکسه، ولی ناکس نیست . . .
.
.
.
به سلامتی اونایی که
چه عشقشون پیششون باشه چه نباشه
چشمشون مثل فانوس دریایی نمی چرخه . . .
.
.
.
به سلامتی حلقه های زنجیر
که زیر برف و بارون میمونن زنگ میزنن ولی هم دیگه رو ول نمیکنن . . .
.
.
.
گل آفتابگردان را گفتند:
چراشبها سرت را پایین می اندازی؟
گفت :ستاره چشمک میزند، نمیخواهم به خورشید خیانت کنم
به سلامتی همه اونایی که مثل گل آفتابگردان هستند . . .
.
.
.
به سلامتی همه ی اونایی که مارو همین جوری که هستیم دوس دارن . . .
.
.
.
بسلامتی اون دختری که حاضر زیر بارون خیس بشه ولی سوار ماشین هیچ پسری نشه . . .
.
.
.
به سلامتی کسی که وقتی بردم گفت :
اون رفیق منه
وقتی باختم گفت :
من رفیقتم . . .
.
.
.
به سلامتی کسی که بهش زنگ میزی…..خوابه
ولی واسه این که دلت رو نشکنه
میگه:خوب شد زنگ زدی….باید بیدار میشدم . . .
.
.
.
به سلامتی اون بچهای که شیمی درمانی کرده همه ی موهاش ریخته
به باباش میگه بابا من الان شدم مثل رونالدو یا روبرتو کارلوس؟
باباش میگه قربونت برم از همه اونا تو خوش تیپ تری . . .
.
.
.
به سلامتی اون پسری که وقتی تو خیابون نگاهش به یه دختر ناز و خوشگل میفته
بازم سرشو میندازه پایین و زیر لب میگه: اگه آخرشم باشی
انگشت کوچیکهٔ عشقم هم نیستی . . .
.
.
.
به سلامتی اونایی که
چه عشقشون پیششون باشه چه نباشه
چشمشون مثل فانوس دریایی نمی چرخه . . .
.
.
.
به سلامتی دریا که همه با لبش خاطره دارن !
.
.
.
به سلامتی همه اوونایی که
دلشون از یکی دیگه گرفته
ولی برای اینکه خودشون رو آروم کنن
میگن بخاطره غروب پاییزه . . .
.
.
.
بسلامتی با ارزش ترین پول دنیا “تومن”
چون هم تو هستی توش، هم من . . .
.
.
.
به سلامتی اونایی که اگه صد لایه ایزوگامشون
هم بکنن بازم معرفت ازشون چیکه میکنه . . .
.
.
.
سلامتی اونایی که دوسشون داریم و نمیفهمن !
آخرشم دق میدن مارو !
.
.
.
سلامتی همه کلاس اولی ها که تازه امسال یاد میگیرن سلامتی درسته نه صلامتی!
.
.
.
بسلامتیه اون پسری که خواست آدم بشه
ولی یه دختر اومد تو زندگیش و نذاشت
همیشه پای یک زن در میان است !
.
.
.
سلامتی پسر بچه های قدیم که پشت لبشونو با ذغال سیاه می کردن
که شبیه باباهاشون بشن
نه مثل جوونای امروز ابروهاشونو نازک می کنن که شبیه ماماناشون بشن !
.
.
.
به سلامتی مهره های تخته نرد که تا وقتی رفیقشون تو حبس حریف به احترامش بازی نمی کنن !.......به سلامتی کسیکه تو خیالمونه ولی بیخیالمونه...
.
.
.
به سلامتی دوست خوبی که مثل خط سفید وسط جاده است, تکه تکه میشه ولی بازم پا به پات میاد .
.
.
به سلامتی باغچه ای که خاکش منم گلش تویی و خارش هرچی نامرده
و در آخر به سلامتیه دوست نازنینی که گفت:
قبر منو خیلی بزرگ بسازین…. چون یه دنیا ارزو با خودم به گور میبرم !
چهار شنبه 23 فروردين 1391برچسب:, :: 14:57 :: نويسنده : مبهم
حقیقتی کوچک برای آنانی که می خواهند زندگی خود را صد در صد بسازند A B C D E F G H I J K L M N O P Q R S T U V W X Y Z برابر باشد با 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 آیا برای خوشبختی و موفقیت تنها تلاش سخت كافیست؟ تلاش سخت (Hard work)
H+A+R+D+W+O+R+K=?
98%=11+18+15+23+4+18+1+8
آیا دانش صد در صد ما را به موفقیت می رساند؟
دانش (Knowledge)
K+N+O+W+L+E+D+G+E=?
96%=5+7+4+5+12+23+15+14+11
عشق چگونه ؟
عشق (Love)
L+O+V+E=?
54%=5+22+15+12
خیلی از ما فکر می کردیم که اینها مهمترین باشند، مگه نه ؟! پس چه چیز 100 % را می سازد ؟؟؟ پول ؟ پول (Money) M+O+N+E+Y=? 72%=25+5+14+15+13 نه
اینها كافی نیست، پس برای رسیدن به اوج چه باید كرد؟!
. . . نگرش (Attitude)
A+T+T+I+T+U+D+E=?
100%=5+4+21+20+9+20+20+1
اگر نگرشمان را به زندگی، گروه و کارمان عوض کنیم زندگی 100% خواهد شد نگرش، همه چیز را عوض می کند نگاهت را تغییر بده و چشمهایت را دوباره بشوی همه چیز عوض می شود دو شنبه 8 اسفند 1390برچسب:, :: 11:13 :: نويسنده : مبهم
یه روز یه ترکه...نه!
یه روز یه رشتیه...نه!
یه روز یه لره...نه!
یه روز... اصلا ولش کن بذار از اول میگم :
یه روز یه ترکه که اسمش ستار خان بود یا نمیدونم شایدم باقرخان، مرد شجاعی بود یکه و تنها از پس ارتش حکومت مرکزی براومد.جونش رو کف دستش گذاشت و سرباز راه مشروطیت و آزادی شد.فداکاری کرد...برای امروز من امروز تو برای همه ما برای ایران...
یه روز یه رشتیه اسمش میرزاکوچک خان بود.خیلی شجاع و نترس بود جلوی ارتش شوروی و بیگانه ایستاد تا خاک ایران، وطنمون رو اشغال نکنند.میرزا اونقدر جنگید تا خونش رو فدای ما کرد فدای میهنش،فدای ایران...
یه روز یه جنوبیه اسمش علی هاشمی بود،سردار هور،یکی از سرداران بزرگ دفاع مقدس،جونش رو فدای آرمان هاش کرد،فدای سرزمینش،فدای من و تو، فدای ایران...
یه روز یه لره اسمش آریو برزن بود وقتی که اسکندر و متجاوزان به کشور ایران حمله کردند با سپاه کم تعدادش جلوی ارتش بزرگ مقدونی ایستاد و وقتی همه سربازاش کشته شدند خودش اونقدر جنگید تا تکه تکه شد برای اینکه از خاکش دفاع کنه، از ایران...
یه روز یه فارسه اسمش مرتضی آوینی بود که قلمش سلاحش بود خالص و مخلص در اختیار رزمندگان بود و آخرش هم جونش رو در این راه فدا کرد
یه روز ما همه با هم بودیم... ترکه و رشتیه و لره و فارسه و آبادانیه و...
ما باهم متحدو دوست بودیم تا اینکه دشمنامون رمز این اتحاد و دوستی رو کشف کردند و قفل اتحاد و دوستیمون رو شکستن
حالا دیگه ما برای هم جوک میسازیم
به همدیگه میخندیم...
آخه ما اینجوری شادیم...
خیلی داره بهمون خوش میگذره ،نه؟!!!!!
سه شنبه 8 آذر 1390برچسب:, :: 21:53 :: نويسنده : مبهم
قبل از ازدواج دختر: میخوای از پیشت برم؟ پسر: حتی فکرشم نکن! دختر: دوسم داری؟ پسر: البته! هر روز بیشتر از دیروز! دختر: تا حالا بهم خیانت کردی؟ پسر: نه! برای چی میپرسی؟ دختر: منو میبوسی؟ پسر: معلومه! هر موقع که بتونم. دختر: منو میزنی؟ پسر: دیوونه شدی؟ من همچین آدمیام؟! دختر: میتونم بهت اعتماد کنم؟! پسر: بله دختر: عزیزم! کاری نداره! از پایین به بالا بخون سه شنبه 23 آبان 1390برچسب:, :: 23:51 :: نويسنده : مبهم
عاشقش بودم عاشقم نبود...!!! وقتی عاشق شدم که دیگه دیر شده بود... حالا می فهمم که چرا اول قصه ها میگن: یکی بود ، یکی نبود همیشه داستان زندگی ما یکی بود یکی نبود بوده برایم مبهم است که چرا در ذهن شرقی ما "باهم بودن و با هم ساختن" نمی گنجد؟؟؟ و چرا برای بودن یکی ، باید دیگری نباشد؟ هیچ قصه گویی نیست که داستانش این جوری آغاز شود: یکی بود ، دیگری هم بود و همه باهم بودند... و ما اسیر این قصه کهن، برای بودن یکی ، یکی را نیست می کنیم. از دارایی ، از هستی ، انگار بودنمان وابسته به نبودن دیگریست!!! انگار که هیچ کس نمی داند و هیچ کس نمی فهمد جز ما، و خلاصه کلام اینکه: آنکس که نمی داند و نمی فهمد، ارزشی ندارد، حتی برای زیستن . . . و متأسفانه این هنری است که آن را خوب آموخته ایم. هنر " بودن یکی و نبودن دیگری"
اندکی فکر کن ... پروردگارا داده هایت، نداده هایت، و گرفته هایت را شکر می گویم چون داده هایت نعمت، نداده هایت حکمت، و گرفته هایت امتحان است.
یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد سه شنبه 18 آبان 1390برچسب:, :: 7:0 :: نويسنده : مبهم
جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی موأدبانه گفت:
خواهــرم ای دختـــر ایران زمین یک نظـر عکس شهیـدان را ببـیـــن در خیابان چهــره آرایش مــکــن از جــوانان ســلب آسایش مــکــن خواهرم این لباس تنگ چیست؟ پوشش چسبان رنگارنگ چیست؟ پوشش زهـــرا و زینــب بهتریـن بـر تـو ای محبوبـه خواهــر آفرین پیش نامحـرم تو طـنازی مــکــن با اصــول شــرع لجـبازی مــکــن یـــــادت آیــــد از پیـام کربـــلا گاه گاهـی شــرمت آیـد از خـــدا در جوارش خویش را مهمان نما با خــدا باش و بده دل را صـــفــا یــــاد کن از آتـــش روز مـــــعاد طره گیسو را مده بر دسـت بـاد زلـف را از روســـری بیرون مریز با حجاب خویش ، از پستی گریز در امـــور خویش سرگردان مشو نو عروس چشم نا محرم مشـــو خـواهرم قلب مهدی خسته است ازگناه ماست که اورو بسته است خواهــــرم دیگر تو کــودک نیستی فـاش گـویم تو عروسک نیستی
ادامه مطلب ... دو شنبه 16 آبان 1390برچسب:, :: 13:9 :: نويسنده : مبهم
شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. میگن عروس رفته تو اتاق لباساشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه. مامان و بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟ آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند تو. مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده. لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ، ولی رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به این صحنه نگاه می کنند. کنار دست مریم یه کاغذ هست، یه کاغذی که با خون یکی شده. بابای مریم میره جلو هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه، با دستایی لرزان کاغذ را بر میداره، بازش می کنه و می خونه یک شنبه 15 آبان 1390برچسب:, :: 18:33 :: نويسنده : مبهم
الو ... الو... سلام
کسی اونجا نیست ؟؟؟؟؟ مگه اونجا خونه ی خدا نیست؟ پس چرا کسی جواب نمیده؟
یهو یه صدای مهربون! ..(مثل اینکه صدای یه فرشتس).بله با کی کار داری کوچولو؟
خدا هست؟ باهاش قرار داشتم.. قول داده امشب جوابمو بده.
فرشته: بگو من میشنوم. کودک متعجب پرسید: مگه تو خدایی ؟من با خدا کار دارم ...
هر چی میخوای به من بگو قول میدم به خدا بگم .
صدای بغض آلودش آهسته گفت یعنی خدام منو دوست نداره؟؟؟؟
فرشته ساکت بود .بعد از مکثی نه چندان طولانی:نه خدا خیلی دوستت داره.مگه کسی میتونه تو رو دوست نداشته باشه؟
بلور اشکی که در چشمانش حلقه زده بود با فشار بغض شکست و بر روی گونه اش غلطید و با همان بغض گفت :اصلا اگه نگی خدا باهام حرف بزنه گریه میکنما... بعد از چند لحظه هیاهوی سکوت ؛ بگو زیبا بگو .هر آنچه را که بر دل کوچکت سنگینی میکند بگو... دیگر بغض امانش را بریده بود بلند بلند گریه کرد وگفت: خدا جون خدای مهربون،خدای قشنگم میخواستم بهت بگم تو رو خدا نذار بزرگ شم تو رو خدا... خدا گفت: چرا ؟ این مخالف تقدیره .چرا دوست نداری بزرگ بشی؟ آخه خدا من خیلی تو رو دوست دارم اندازه مامانم،ده تا دوستت دارم .اگه بزرگ شم نکنه مثل بقیه فراموشت کنم؟ نکنه یادم بره که یه روزی بهت زنگ زدم ؟نکنه یادم بره هر شب باهات قرار داشتم؟مثل بقیه که بزرگ شدن و حرف منو نمی فهمن. مثل بقیه که بزرگن و فکر میکنن من الکی میگم با تو دوستم .مگه ما باهم دوست نیستیم؟پس چرا کسی حرفمو باور نمیکنه ؟خدا چرا بزرگا حرفاشون سخت سخته؟مگه اینطوری نمی شه باهات حرف زد...
(خدا پس از تمام شدن گریه های کودک)گفت: آدم ، محبوب ترین مخلوق من چه زود خاطراتش رو به ازای بزرگ شدن فراموش میکنه... کاش همه مثل تو به جای خواسته های عجیب من رو از خودم طلب میکردند تا تمام دنیا در دستشان جا میگرفت. کاش همه مثل تو مرا برای خودم ونه برای خودخواهی شان میخواستند. دنیا برای تو کوچک است ...
بیا تا برای همیشه کوچک بمانی وهرگز بزرگ نشوی...
کودک کنار گوشی تلفن،درحالی که لبخند برلب داشت در آغوش خدا به خواب فرو رفت. پنج شنبه 12 آبان 1390برچسب:, :: 16:53 :: نويسنده : مبهم
1.در نبود قفس ، آزادی برای پرنده بی معناست. 2.تمام زندگی ام قسطی است اما گوشم بدهکار نیست. 3.دلم پاک پاک است ، به تازگی آن را صابون زده ام. 4.نفت مهریه ملت است اما عندالمطالبه نیست. 5.همیشه با رشته افکارش ، آش رشته نذری می داد. 6.سرطان بد خیم جامعه دروغ است ، به کی بگم ، به بالائی ها یا پائینی ها. 7. چشمان فرهاد ، عاشق خواب های شیرین بود. 8.بیشتر شعارها در تظاهرات زندگی می کنند. 9.با بالا رفتن آب بهاء ، دیگر کسی سیلی آبدار نمی زند. 10.با عشق بازی نسیم و باغچه ، علف های هرز روئیدند.
کاریکلماتور که نباشد آدم زود پیر می شود. کاریکلماتور، نقاب خنده است بر دردهای زندگی. پنج شنبه 12 آبان 1390برچسب:, :: 16:8 :: نويسنده : مبهم
پــَـــ نــه پــَـــ چیه؟ پــَـــ نــه پــَـــ همون "پس نه" ی خودمونه که با یه لهجه باحال به" پس نه پس" در اومده . که تو زبون محاوره ای خودمون "پــَـــ نــه پــَـــ" خونده میشه.این کلمه یه حالت طنز پیدا کرده که توی اکثر جمله ها میشه ازش استفاده کرد. دوستم زنگ زده میگه چکار میکنی؟ میگم ماشینمو آوردم تعمیرگاه ...
زنگ زدم ۱۱۰ میگم اقا دزد اومده اینجا ...
رفتم پمپ بنزین به یارو میگم ۴۰ تا بزن میگه ۴۰ لیتر؟ پَـــ نَ پَــــ ۴۰ تا قاشق چای خوری
به دوستم میگم فهمیدی مریم جدا شد؟؟؟ میگه از شوهرش؟؟؟؟؟ پَـــ نَ پَــــ چسبیده بود کف ماهیتابه کفگیر زدم جدا شد
رسیدیم پشت در خونه ، کلید نداشتم به داداشم میگم کلیدتو بده، میگه میخوای درو باز کنی؟ میگم پَـــ نَ پـَــــ میخوام بدمش به حسین تهی از معطلی درش بیارم…. صبح از خواب بیدار شدم، مامانم میگه خوب خوابیدى؟ تا اومدم بگم: پـَـَـ … گفت: پـَـَـ نَ پـَـَـ و زهرمار، پـَـَـ نَ پـَـَـ درده بیدرمون پـَـَـ نَ پـَـَـ کوفت، پـَـَـ نَ پـَـَـ مرض… گفتم: خوب حالا چرا میزنى؟ گفت: پـَـَـ نَ پـَـَـ میخواى بشینم باهات درد ودل کنم پَـــ نَ پَــــ ش کنی بذاری فیسبوک؟! پنج شنبه 12 آبان 1390برچسب:, :: 15:28 :: نويسنده : مبهم
پیغامگیر باباطاهر: پیغام گیر سعدی:
پیغام گیر حافظ : پیغامگیر خیام: پيغام گير سايه : پنج شنبه 12 آبان 1390برچسب:, :: 1:5 :: نويسنده : مبهم
در این شهر صدای پای مردمی ست
که همچنانکه تورا می بوسند.
طناب دار تو را می بافند
مردمی که صادقانه دروغ میگویند
و خالصانه به تو خیانت میکنند
در این شهر هرچه تنهاتر باشی پیروزتری ادامه مطلب ... |
||
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب
تبادل لینک هوشمند
|
||