درباره وبلاگ


خوش آمدید خداوندا! دستهایم خالی است و دلم غرق در آرزوها، یا به قدرت بیکرانت دستانم را توانا کن یا دلم را از آرزوهای دست نیافتنی خالی کن...


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 4
بازدید هفته : 2
بازدید ماه : 18
بازدید کل : 4283
تعداد مطالب : 24
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1







راه انحرافی
دنیا جای زیبایی برای ماندن نیست.
سه شنبه 23 آبان 1390برچسب:, :: 23:51 ::  نويسنده : مبهم

عاشقش بودم عاشقم نبود...!!!

وقتی عاشق شدم که دیگه دیر شده بود...

حالا می فهمم که چرا اول قصه ها میگن:

یکی بود ، یکی نبود

همیشه داستان زندگی ما یکی بود یکی نبود بوده

برایم مبهم است که چرا در ذهن شرقی ما

"باهم بودن و با هم ساختن"

نمی گنجد؟؟؟

و چرا برای بودن یکی ، باید دیگری نباشد؟

هیچ قصه گویی نیست که داستانش این جوری آغاز شود:

یکی بود ، دیگری هم بود و همه باهم بودند...

و ما اسیر این قصه کهن،

برای بودن یکی ، یکی را نیست می کنیم.

از دارایی ، از هستی ،

انگار بودنمان وابسته به نبودن دیگریست!!!

انگار که هیچ کس نمی داند و هیچ کس نمی فهمد جز ما،

و خلاصه کلام اینکه:

آنکس که نمی داند و نمی فهمد،

ارزشی ندارد،

حتی برای زیستن . . .

و متأسفانه این هنری است که آن را خوب آموخته ایم.

هنر " بودن یکی و نبودن دیگری"



دو شنبه 22 آبان 1390برچسب:, :: 8:42 ::  نويسنده : مبهم

اندکی فکر کن ...



به آنهایی فکر کن که هیچگاه فرصت آخرین نگاه و خداحافظی را نیافتند.

به آنهایی فکر کن که در حال خروج از خانه گفتند :
"روز خوبی داشته باشی"، و هرگز روزشان شب نشد.

به بچه هایی فکر کن که گفتند :
"مامان زود برگرد"، و اکنون نشسته اند و هنوز انتظار می کشند.

به دوستانی فکر کن که دیگر فرصتی برای در آغوش کشیدن یکدیگر ندارند
و ای کاش زودتر این موضوع را می دانستند.

به افرادی فکر کن که بر سر موضوعات پوچ و احمقانه رو به روی هم می ایستند
و بعد "غرور" شان مانع از "عذر خواهی" می شود،
و حالا دیگر حتی روزنه ای هم برای بازگشت وجود ندارد.

من برای تمام رفتگانی که بدون داشتن اثر و نشانه ای از مرگ،
ناغافل و ناگهانی چشم از جهان فرو بستند،
سوگواری می کنم.

من برای تمام بازماندگانی که غمگین نشسته اند و هرگز نمی دانستند که :
آن آخرین لبخند گرمی است که به روی هم می زنند،
و اکنون دلتنگ رفتگان خود نشسته اند،
گریه می کنم.

به افراد دور و بر خود فکر کنید ...

کسانی که بیش از همه دوستشان دارید،
فرصت را برای طلب "بخشش" مغتنم شمارید،
در مورد هر کسی که در حقش مرتکب اشتباهی شده اید.

قدر لحظات خود را بدانید.

حتی یک ثانیه را با فرض بر این که آنها خودشان از دل شما خبر دارند از دست ندهید؛
زیرا اگر دیگر آنها نباشند،
برای اظهار ندامت خیلی دیر خواهد بود !

"دیروز"
گذشته است؛

و

"آینده"
ممکن است هرگز وجود نداشته باشد.

لحظه
"حال" را دریاب
چون تنها فرصتی است که برای رسیدگی و مراقبت از عزیزانت داری.


اندکی فکر کن ...



پنج شنبه 19 آبان 1390برچسب:, :: 13:50 ::  نويسنده : مبهم

پروردگارا

داده هایت،

نداده هایت،

و گرفته هایت را شکر می گویم

چون داده هایت نعمت،

نداده هایت حکمت،

و گرفته هایت امتحان است.

 

یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد
نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد
خطی ننویسم که کسی را آزار دهد
که تنها دل من ؛ دل نیست



سه شنبه 18 آبان 1390برچسب:, :: 7:0 ::  نويسنده : مبهم

جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی موأدبانه گفت:
ببخشید آقا! من می تونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟

مرد که اصلا توقع چنین حرفی را نداشت و حسابی جا خورده بود، مثل آتشفشان از جا در رفت و میان بازار و جمعیت، یقه جوان را گرفت و عصبانی، طوری که رگ گردنش بیرون زده بود، او را به دیوار کوفت و فریاد زد:

مردیکه عوضی، مگه خودت ناموس نداری ... خجالت نمی کشی؟

امّاجوان خیلی آرام، بدون اینکه از رفتار و فحش های مرد عصبی شود و عکس العملی نشان دهد، همانطور مؤ
دبانه و متین ادامه داد...

خیلی عذر می خوام فکر نمی کردم این همه عصبی و غیرتی شین، دیدم همه بازار دارن بدون اجازه نگاه میکنن و لذت می برن، من گفتم حداقل از شما اجازه بگیرم که نامردی نکرده باشم ... حالا هم یقمو ول کنین، از خیرش گذشتم

مرد خشکش زد ... همانطور که یقه جوان را گرفته بود، آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش را برانداز کرد ...

 



سه شنبه 17 آبان 1390برچسب:, :: 16:27 ::  نويسنده : مبهم

 



سه شنبه 17 آبان 1390برچسب:, :: 13:17 ::  نويسنده : مبهم

 

گروه سایبری ترویج حجاب و عفاف ،حجاب و عفاف، حیا  ،حجاب آقایان ، پوستر و فلش کارت حجاب ، نگاه ،حجاب اسلامی،غیرت، حجاب بانوان پوشش اسلامی، پوشش،طرح لباس اسلامی، زنان ایرانی، دختران ایرانی ،محجبه ، تی شرت ، لوگوی حجاب، نماد حجاب، ضوابط پوشش دانشگاه های جهان، قانون حجاب، مقاله حجاب، تازه مسلمانان، حجاب در دنیا، مدل لباس، فمینیسم ،روابط دختر و پسر، آرایش، حضرت زهرا(س)، حجاب در قرآن، تمبر حجاب، تندیس حجاب، عفت، حجاب، طرح امنیت اجتماعی، حجاب، عفاف و حیا، چشم چرانی، کنترل نگاه، بد حجاب بدحجابی، تحریک جنسی، شهوت، الحجاب الاسلامیه، چادر، مقنعه، دانشگاه، سیاست،  بازیگران سینما، بدحجابی در سینما، حجاب در سینما، حدیث حجاب، مقاله حجاب، تحریم کالای صهیونیتی، لوازم آرایشی، نقاشی و انیمیشن حجاب ، بازی حجاب، پازل منچ ، شیطان، جنگ نرم ، افسر، جهاد فرهنگی، تصاویر متحرک حجاب ، محصولات فرهنگی، اسلام، عیون ، عین ، زنان سرزمین من، پروانه، نقطه صفر پروانه شدن، جعفرپیشه، گروه فرهنگی هنری صریر(نوای آب) ، مو، همسر، حجاب و دفاع مقدس، حجاب در ادیان دیگر، حجاب در دنیا، دعا، حجاب کودکان، چادر نماز، روشهایی بستن روسری، تجلیل، تقدیر، امر به معروف  نهی از منکر، اصفهان، روبنده، روسری، چادر، طرح گرافیکی حجاب، گرافیک حجاب، فتوشاپ، فوتوشاپ، وکتور،حجاب و ورزش، حجاب و اشتغال، ورزشکاران محجبه، حجاب در غرب، بسیج، کودک، باربی، عروسک، اسباب بازی، شعار حجاب، راهپیمایی و تظاهرات حجاب، طرح ساک دستی، بانوان، فلش کارت و نمایشگاه حجاب، لوازم التحریر حجاب، سایبری، عکس حجاب، انیمیشن، من یک محجبه ام، طراحی، فلش ، جالب، برهنگی فرهنگی، صنعت برهنگی نساجی، پوشاک، مروه شروینی، شهیده حجاب، روز بین المللی حجاب، 21 تیرماه، گروه سایبری ترویج حجاب و عفاف، شربینی،  دوئل، سکس، کلیپ، مستهجن، دوست دختر دوست پسر، شهید، احکام حجاب، چتر حجاب، صدف حجاب، حجاب کارکنان، cyber group promoting chastity and hijab، hijab، hejab، islam، eslam، iran، veil، Cyber group promoting chastity and hijab, hijab and chastity, modesty, hijab Gentlemen, posters, flash cards veil, looking, hijab, Islamic fervor, the Islamic veil covering Ladies, cover designs of clothing, Iranian women, Iranian women, wearing hijab, t-shirts , logo veil, the symbol of the veil, covering universities in world terms, the hijab, hijab articles, new Muslims, hijab in the world, Cindy, feminism, male and female relationships, makeup, Hazrat Zahra (SA), the veil in the Qur'an, stamp veil , Statue of hijab, modesty, hijab, social security scheme, the veil, chastity and modesty, ogle, controlled look bad hijab dress, sexual stimulation, lust, Alhjab Alaslamyh, tents, Mqnh, universities, politics, actor, film dress , veil the cinema, Hadith hijab, hijab article, Shyvnyty boycott goods, cosmetics, paint and animation hijab, hijab game, Puzzle Mnch, Satan, war, soft Officer, Cultural Jihad, hijab movies, products, culture, Islam, Yvn, also, Women of My Land, butterfly, butterfly zero point being Ja'farpisheh, cultural and artistic Sryr (Melody water), hair, husband, and defend the holy veil, hijab in other religions, the veil in the world, prayer veil children, prayer tent, Close scarf ways, celebrate, appreciate, to the famous injunction of denying, Esfahan, housecleaner, scarf, veil, hijab graphic design, graphics, veil, photoshop, vector, veil and sports and employment, hijab, athletes wearing hijab, the veil in the West , Mobilization, Child, Barbie, dolls, toys, slogan hijab, hijab protests and demonstrations, project hand luggage, ladies, flash cards and exhibition hijab, hijab stationery, Cyber, photo hijab, animation, I'm wearing hijab, design, flash, fun, cultural nudity, nudity textile industry, clothing, Shervin Marwah, Shhydh hijab, hijab International Day, 21 July, the group unveiled Cyber promote chastity, Shrbyny, duel, bands, clips, obscene, girlfriend boyfriend, martyr , sentences hijab, hijab umbrella, shell hijab, hijab staff

 

 

چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی



سه شنبه 17 آبان 1390برچسب:, :: 13:9 ::  نويسنده : مبهم

خواهــرم ای دختـــر ایران زمین              یک نظـر عکس شهیـدان را ببـیـــن

در خیابان چهــره آرایش مــکــن               از جــوانان ســلب آسایش مــکــن

خواهرم این لباس تنگ چیست؟               پوشش چسبان رنگارنگ چیست؟

پوشش زهـــرا و زینــب بهتریـن                 بـر تـو ای محبوبـه خواهــر آفرین

پیش نامحـرم تو طـنازی مــکــن                 با اصــول شــرع لجـبازی مــکــن

یـــــادت  آیــــد  از  پیـام  کربـــلا                  گاه گاهـی شــرمت آیـد از خـــدا

در جوارش خویش را مهمان نما                  با خــدا باش و بده دل را صـــفــا

یــــاد کن از آتـــش  روز مـــــعاد                  طره گیسو را مده بر دسـت بـاد

زلـف را از روســـری بیرون  مریز                  با حجاب خویش ، از پستی گریز

در امـــور خویش سرگردان مشو                نو عروس چشم نا محرم مشـــو

خـواهرم قلب مهدی خسته است               ازگناه ماست که اورو بسته است

خواهــــرم دیگر تو کــودک نیستی                فـاش گـویم تو عروسک نیستی

 



ادامه مطلب ...


دو شنبه 16 آبان 1390برچسب:, :: 13:9 ::  نويسنده : مبهم

شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. میگن عروس رفته تو اتاق لباساشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه. مامان و بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟

آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند تو. مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده. لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ، ولی رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به این صحنه نگاه می کنند. کنار دست مریم یه کاغذ هست، یه کاغذی که با خون یکی شده. بابای مریم میره جلو هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه، با دستایی لرزان کاغذ را بر میداره، بازش می کنه و می خونه



سلام عزیزم. دارم برات نامه می نویسم. آخرین نامه ی زندگیمو. آخه اینجا آخر خط زندگیمه. کاش منو تو لباس عروسی می دیدی. مگه نه اینکه همیشه آرزوت همین بود؟! علی جان دارم میرم. دارم میرم که بدونی تا آخرش رو حرفام ایستادم. می بینی علی بازم تونستم باهات حرف بزنم.


دیدی بهت گفتم باز هم با هم حرف می زنیم. ولی کاش منم حرفای تو را می شنیدم. دارم میرم چون قسم خوردم ، تو هم خوردی، یادته؟! گفتم یا تو یا مرگ، تو هم گفتی ، یادته؟! علی تو اینجا نیستی، من تو لباس عروسم ولی تو کجایی؟! داماد قلبم تویی، چرا کنارم نمیای؟! کاش بودی می دیدی مریمت چطوری داره لباس عروسیشو با خون رگش رنگ می کنه. کاش بودی و می دیدی مریمت تا آخرش رو حرفاش موند. علی مریمت داره میره که بهت ثابت کنه دوستت داشت. حالا که چشمام دارند سیاهی میرند، حالا که همه بدنم داره می لرزه ، همه زندگیم مثل یه سریال از جلوی چشمام میگذره. روزی که نگاهم تو نگاهت گره خورد، یادته؟! روزی که دلامون لرزید، یادته؟! روزای خوب عاشقیمون، یادته؟! نقشه های آیندمون، یادته؟! علی من یادمه، یادمه چطور بزرگترهامون، همونهایی که همه زندگیشون بودیم پا روی قلب هردومون گذاشتند. یادمه روزی که بابات از خونه پرتت کرد بیرون که اگه دوستش داری تنها برو سراغش.

یادمه روزی که بابام خوابوند زیر گوشت که دیگه حق نداری اسمشو بیاری. یادته اون روز چقدر گریه کردم، تو اشکامو پاک کردی و گفتی گریه می کنی چشمات قشنگتر می شه! می گفتی که من بخندم. علی حالا بیا ببین چشمام به اندازه کافی قشنگ شده یا بازم گریه کنم. هنوز یادمه روزی که بابات فرستادت شهر غریب که چشمات تو چشمای من نیافته ولی نمی دونست عشق تو ، تو قلب منه نه تو چشمام. روزی که بابام ما را از شهر و دیار آواره کرد چون من دل به عشقی داده بودم که دستاش خالی بود که واسه آینده ام پول نداشت ولی نمی دونست آرزوهای من تو نگاه تو بود نه تو دستات. دارم به قولم عمل می کنم. هنوزم رو حرفم هستم یا تو یا مرگ. پامو از این اتاق بزارم بیرون دیگه مال تو نیستم دیگه تو را ندارم. نمی تونم ببینم بجای دستای گرم تو ، دستای یخ زده ی غریبه ایی تو دستام باشه. همین جا تمومش می کنم. واسه مردن دیگه از بابام اجازه نمی خوام. وای علی کاش بودی می دیدی رنگ قرمز خون با رنگ سفید لباس عروس چقدر بهم میان! عزیزم دیگه نای نوشتن ندارم. دلم برات خیلی تنگ شده. می خوام ببینمت. دستم می لرزه. طرح چشمات پیشه رومه. دستمو بگیر. منم باهات میام ….

پدر مریم نامه تو دستشه ، کمرش شکست ، بالای سر جنازه ی دختر قشنگش ایستاده و گریه می کنه. سرشو بر گردوند که به جمعیت بهت زده و داغدار پشت سرش بگه چه خاکی تو سرش شده که توی چهار چوب در یه قامت آشنا می بینه. آره پدر علی بود، اونم یه نامه تو دستشه، چشماش قرمزه، صورتش با اشک یکی شده بود. نگاه دو تا پدر تو هم گره خورد نگاهی که خیلی حرفها توش بود. هر دو سکوت کردند و بهم نگاه کردند سکوتی که فریاد دردهاشون بود. پدر علی هم اومده بود نامه ی پسرشو برسونه بدست مریم اومده بود که بگه پسرش به قولش عمل کرده ولی دیر رسیده بود. حالا همه چیز تمام شده بود و کتاب عشق علی و مریم بسته شده. حالا دیگه دو تا قلب نادم و پشیمون دو پدر مونده و اشکای سرد دو مادر و یه دل داغ دیده از یه داماد نگون بخت! مابقی هر چی مونده گذر زمانه و آینده و باز هم اشتباهاتی که فرصتی واسه جبران پیدا نمی کنند…



یک شنبه 15 آبان 1390برچسب:, :: 18:33 ::  نويسنده : مبهم

 

الو ... الو... سلام

 

کسی اونجا نیست ؟؟؟؟؟

مگه اونجا خونه ی خدا نیست؟

 پس چرا کسی جواب نمیده؟

 

یهو یه صدای مهربون! ..(مثل اینکه صدای یه فرشتس).بله با کی کار داری کوچولو؟

 

خدا هست؟ باهاش قرار داشتم.. قول داده امشب جوابمو بده.

 

فرشته: بگو من میشنوم. کودک متعجب پرسید: مگه تو خدایی ؟من با خدا کار دارم ...

 

هر چی میخوای به من بگو قول میدم به خدا بگم .

 

صدای بغض آلودش آهسته گفت یعنی خدام منو دوست نداره؟؟؟؟

 

فرشته ساکت بود .بعد از مکثی نه چندان طولانی:نه خدا خیلی دوستت داره.مگه کسی میتونه تو رو دوست نداشته باشه؟

 

بلور اشکی که در چشمانش حلقه زده بود با فشار بغض شکست و بر روی گونه اش غلطید و با همان بغض گفت :اصلا اگه نگی خدا باهام حرف بزنه گریه میکنما...

 بعد از چند لحظه هیاهوی سکوت ؛

 بگو زیبا بگو .هر آنچه را که بر دل کوچکت سنگینی میکند بگو...

دیگر بغض امانش را بریده بود بلند بلند گریه کرد وگفت:

خدا جون خدای مهربون،خدای قشنگم میخواستم بهت بگم تو رو خدا نذار بزرگ شم تو رو خدا...

خدا گفت: چرا ؟ این مخالف تقدیره .چرا دوست نداری بزرگ بشی؟

آخه خدا من خیلی تو رو دوست دارم اندازه مامانم،ده تا دوستت دارم .اگه بزرگ شم نکنه مثل بقیه فراموشت کنم؟

نکنه یادم بره که یه روزی بهت زنگ زدم ؟نکنه یادم بره هر شب باهات قرار داشتم؟مثل بقیه که بزرگ شدن و حرف منو نمی فهمن.

مثل بقیه که بزرگن و فکر میکنن من الکی میگم با تو دوستم .مگه ما باهم دوست نیستیم؟پس چرا کسی حرفمو باور نمیکنه ؟خدا چرا بزرگا حرفاشون سخت سخته؟مگه اینطوری نمی شه باهات حرف زد...

 

(خدا پس از تمام شدن گریه های کودک)گفت:

آدم ، محبوب ترین مخلوق من چه زود خاطراتش رو به ازای بزرگ شدن فراموش میکنه...

کاش همه مثل تو به جای خواسته های عجیب من رو از خودم طلب میکردند تا تمام دنیا در دستشان جا میگرفت.

کاش همه مثل تو مرا برای خودم ونه برای خودخواهی شان میخواستند. دنیا برای تو کوچک است ...

 

بیا تا برای همیشه کوچک بمانی وهرگز بزرگ نشوی...

 

 کودک کنار گوشی تلفن،درحالی که لبخند برلب داشت در آغوش خدا به خواب فرو رفت.



پنج شنبه 12 آبان 1390برچسب:, :: 16:53 ::  نويسنده : مبهم

1.در نبود قفس ، آزادی برای پرنده بی معناست.

2.تمام زندگی ام قسطی است اما گوشم بدهکار نیست.

3.دلم پاک پاک است ، به تازگی آن را صابون زده ام.

4.نفت مهریه ملت است اما عندالمطالبه نیست.

5.همیشه با رشته افکارش ، آش رشته نذری می داد.

6.سرطان بد خیم جامعه دروغ است ، به کی بگم ، به بالائی ها یا پائینی ها.

7. چشمان فرهاد ، عاشق خواب های شیرین بود.

8.بیشتر شعارها در تظاهرات زندگی می کنند.

9.با بالا رفتن آب بهاء ، دیگر کسی سیلی آبدار نمی زند.

10.با عشق بازی نسیم و باغچه ، علف های هرز روئیدند.

 

 کاریکلماتور که نباشد آدم زود پیر می شود.

کاریکلماتور، نقاب خنده است بر دردهای زندگی.



پنج شنبه 12 آبان 1390برچسب:, :: 16:8 ::  نويسنده : مبهم

پــَـــ نــه پــَـــ چیه؟

پــَـــ نــه پــَـــ همون "پس نه" ی خودمونه که با یه لهجه باحال به" پس نه پس" در اومده . که تو زبون محاوره ای خودمون "پــَـــ نــه پــَـــ" خونده میشه.این کلمه یه حالت طنز پیدا کرده که توی اکثر جمله ها میشه ازش استفاده کرد.

دوستم زنگ زده میگه چکار میکنی؟ میگم ماشینمو آوردم تعمیرگاه ...
میگه مگه خرابه ؟
پَ نه پَ آوردمش تعمیرگاه عیادت دوستای مریضش

 

زنگ زدم ۱۱۰ میگم اقا دزد اومده اینجا ...
میگه چیزی هم برده؟!
پَ نه پَ یه سری خورده ریز واسمون اورده ... گفتم زنگ بزنم ببینم اگه اونجاس گوشی رو بدید ازش تشکر کنم !

 

رفتم پمپ بنزین به یارو میگم ۴۰ تا بزن

 میگه ۴۰ لیتر؟

پَـــ نَ پَــــ ۴۰ تا قاشق چای خوری

 

به دوستم میگم فهمیدی مریم جدا شد؟؟؟ میگه از شوهرش؟؟؟؟؟

پَـــ نَ پَــــ چسبیده بود کف ماهیتابه کفگیر زدم جدا شد

 

رسیدیم پشت در خونه ، کلید نداشتم به داداشم میگم کلیدتو بده،

میگه میخوای درو باز کنی؟ میگم پَـــ نَ پـَــــ میخوام بدمش

به حسین تهی از معطلی درش بیارم….

 

 

صبح از خواب بیدار شدم، مامانم میگه خوب خوابیدى؟

تا اومدم بگم: پـَـَـ … گفت: پـَـَـ نَ پـَـَـ و زهرمار، پـَـَـ نَ پـَـَـ درده بیدرمون

پـَـَـ نَ پـَـَـ کوفت، پـَـَـ نَ پـَـَـ مرض… گفتم: خوب حالا چرا میزنى؟

گفت: پـَـَـ نَ پـَـَـ میخواى بشینم باهات درد ودل کنم پَـــ نَ پَــــ ش

کنی بذاری فیسبوک؟!



پنج شنبه 12 آبان 1390برچسب:, :: 15:28 ::  نويسنده : مبهم

پیغام‌گیر باباطاهر:
تلیفون كرده ای جانم فدایت
الهی مو به قربون صدایت

چو از صحرا بیایم، نازنینم
فرستم پاسخی از دل برایت

پیغام گیر سعدی:
از آوای دل انگیز تو مستم
نباشم خانه و شرمنده هستم

به پیغام تو خواهم گفت پاسخ
فلک را گر فرصتی دادی به دستم

پیغام گیر حافظ :
رفته ام بیرون من از کاشانه ی خود غم مخور
تا مگر بینم رخ جانانه ی خود غم مخور

بشنوی پاسخ ز حافظ گر که بگذاری پیام
زآن زمان کو باز گردم خانه ی خود غم مخور

پیغام‌گیر خیام:
این چرخ فلك، عمر مرا داد به باد
ممنون تو‌ام كه كرده‌ای از من یاد

رفتم سر كوچه، منزل كوزه فروش
آیم چو به خانه، پاسخت خواهم داد

پيغام گير سايه :
اي صدا و سخن توست سرآغاز جهان
دل سپردن به پيامت چاره ساز انسان
گر مرا فرصت گفتي و شنودي باشد
به حقيقت با تو همراز شوم بي نياز کتمان



پنج شنبه 12 آبان 1390برچسب:, :: 1:5 ::  نويسنده : مبهم

 

 

در این شهر صدای پای مردمی ست

 

که همچنانکه تورا می بوسند.

 

طناب دار تو را می بافند

 

مردمی که صادقانه دروغ میگویند

 

و خالصانه به تو خیانت میکنند

 

در این شهر هرچه تنهاتر باشی پیروزتری



ادامه مطلب ...


 
 
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب
  • AmeriCan Music
  • کیت اگزوز
  • زنون قوی
  • چراغ لیزری دوچرخه

  • تبادل لینک هوشمند
    برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان راه انحرافی و آدرس detour1.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.