راه انحرافی دنیا جای زیبایی برای ماندن نیست. سه شنبه 23 آبان 1390برچسب:, :: 23:51 :: نويسنده : مبهم
عاشقش بودم عاشقم نبود...!!! وقتی عاشق شدم که دیگه دیر شده بود... حالا می فهمم که چرا اول قصه ها میگن: یکی بود ، یکی نبود همیشه داستان زندگی ما یکی بود یکی نبود بوده برایم مبهم است که چرا در ذهن شرقی ما "باهم بودن و با هم ساختن" نمی گنجد؟؟؟ و چرا برای بودن یکی ، باید دیگری نباشد؟ هیچ قصه گویی نیست که داستانش این جوری آغاز شود: یکی بود ، دیگری هم بود و همه باهم بودند... و ما اسیر این قصه کهن، برای بودن یکی ، یکی را نیست می کنیم. از دارایی ، از هستی ، انگار بودنمان وابسته به نبودن دیگریست!!! انگار که هیچ کس نمی داند و هیچ کس نمی فهمد جز ما، و خلاصه کلام اینکه: آنکس که نمی داند و نمی فهمد، ارزشی ندارد، حتی برای زیستن . . . و متأسفانه این هنری است که آن را خوب آموخته ایم. هنر " بودن یکی و نبودن دیگری" نظرات شما عزیزان:
|
||
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب
|
||
![]() |